ما كُنْتَ تَنْظُرُ فيهِ مِنْ اُمُورِ الْوُلاةِ قَبْلَكَ، وَ يَقُولُونَ فيكَ ما كُنْتَ
تو به حاكمان پيش از خود مى نگريسته اى، و همان را در حق تو مى گويند كه تو درباره حاكمان گذشته
تَقُولُ فيهِمْ; وَ اِنَّما يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالحِينَ بِما يُجْرِى اللّهُ لَهُمْ عَلى
مصر مى گفته اى; شايستگان را به ذكر خيرى كه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى كند
اَلْسُنِ عِبادِهِ. فَلْيَكُنْ اَحَبُّ الذَّخائِرِ اِلَيْكَ ذَخيرَةَ الْعَمَلِ الصّالِحِ.
مى توان شناخت. پس بايد محبوبترين اندوخته ها در نزد تو عمل صالح باشد.
فَامْلِكْ هَواكَ، وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمّا لايَحِلُّ لَكَ، فَاِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ
بنابراين بر هواهايت مسلط باش، نسبت به خود از آنچه بر تو حلال نيست بخل بورز، زيرا بخل به خود
الاِْنْصافُ مِنْها فيما اَحَبَّتْ اَوْ كَرِهَتْ. وَ اَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ
انصاف دادن از خود است در رابطه با آنچه محبوب يا منفور انسان است. مهربانى و محبت و لطف
وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ، وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لاتَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضارِياً تَغْتَنِمُ
به رعيت را شعار قلب خود قرار ده، بر رعيت همچون حيوان درنده مباش كه خوردن آنان را
اَكْلَهُمْ، فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ: اِمَّا اَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ، وَ اِمّا نَظيرٌ لَكَ فِى
غنيمت دانى ، كه رعيت بر دو گروهند: يا برادر دينى توانَد، يا انسانهايى
الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ يُؤْتى عَلى
مانند تو، كه خطاهايى از آنان سر مى زند، علل گناهى بر آنان عارض مى شود، و گناهانى از آنان
اَيْديْهِمْ فِى الْعَمْدِ وَ الْخَطَأِ، فَاَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ
به عمد يا اشتباه بروز مى كند، پس همان گونه كه علاقه دارى خداوند بخشش و چشم پوشى را به تو
الَّذى تُحِبُّ اَنْ يُعْطِيَكَ اللّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ، فَاِنَّكَ فَوْقَهُمْ،
عنايت نمايد رعيت را مورد عفو و چشم پوشى قرار بده، چرا كه تو از نظر قدرت برتر از آنانى،
وَ والِى الاَْمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَ اللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلاّكَ،
و آن كه بر تو ولايت دارد بالاتر از تو مى باشد، و خداوند برتر از آن كسى كه تو را والى مصر نموده،
3
|
|
وَ قَدِ اسْتَكْفاكَ اَمْرَهُمْ، وَ ابْتَلاكَ بِهِمْ.
خداوند كفايت امور رعيّت را از تو خواسته، و به خاطر آنان تو را در عرصه آزمايش قرار داده.
وَ لاتَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللّهِ، فَاِنَّهُ لا يَدَىْ لَكَ بِنِقْمَتِهِ، وَ لا غِنى
خود را در موقف جنگِ با خدا قرار مده، كه تو را تحمّل كيفر او نيست، و از عفو و
بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ. وَ لاتَنْدَمَنَّ عَلى عَفْو، وَ لاتَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَة،
رحمتش بى نياز نمى باشى. از گذشتى كه ازمردم كرده اى پشيمان مشو، و بركيفرى كه داده اى شاد مباش،
وَ لا تُسْرِعَنَّ اِلى بادِرَة وَجَدْتَ مِنْها مَنْدُوحَةً، وَ لا تَقُولَنَّ اِنّى مُؤَمَّرٌ
و به خشمى كه راه بيرون رفتن ازآن وجود دارد شتاب مكن، و فرياد مزن كه من برشما گمارده ام، فرمان
آمُرُ فَاُطاعُ، فَاِنَّ ذلِكَ اِدْغالٌ فِى الْقَلْبِ، وَ مَنْهَكَةٌ لِلدّينِ، وَ تَقَرُّبٌ
مى دهم بايد اطاعت شوم; كه اين وضع موجب فساد دل، و كاهش و ضعف دين، و باعث نزديك شدن
مِنَ الْغِيَرِ. وَ اِذا اَحْدَثَ لَكَ ما اَنْتَ فيهِ مِنْ سُلْطانِكَ اُبَّهَةً اَوْ مَخيلَةً،
زوال قدرت است. هرگاه حكومت براى تو خودبزرگ بينى و كبر بهوجود آورد،
فَانْظُرْ اِلى عِظَمِ مُلْكِ اللّهِ فَوْقَكَ، وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلى ما لاتَقْدِرُ عَلَيْهِ
به بزرگى سلطنت خداوند كه فوق توست و قدرتى كه بر تو دارد و تو را بر خودت آن قدرت و توانايى
مِنْ نَفْسِكَ، فَاِنَّ ذلِكَ يُطامِنُ اِلَيْكَ مِنْ طِماحِكَ، وَ يَكُفُّ عَنْكَ
نيست نظر كن، كه اين نظر كبر و غرورت را مى نشاند، و تندى و شدت را از تو
مِنْ غَرْبِكَ، وَ يَفىءُ اِلَيْكَ بِما عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ. اِيّاكَ وَ مُساماةَ
بازمى دارد، و عقلِ از دست رفته را به تو بازمى گرداند. از برابر داشتن خود
اللّهِ فى عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فى جَبَرُوتِهِ، فَاِنَّ اللّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبّار،
با عظمت حق، و از تشبّه خود با جبروت خداوند برحذر باش، كه حضرت او هر گردنكشى را خوار،
وَ يُهينُ كُـلَّ مُخْتال.
و هر متكبرى را بى ارزش و پست مى كند.
4
|